http://bia2mob.net/uploads/posts/1340010705_love29_045.jpg
تازگیها خوب یاد گرفته چطوری باهام حرف بزنه تا بفهمه چقدر دوسش دارم. میگه : این دفعه غذات خوشمزه تر شده . با چی درست کردی این غذا رو که اینقدر خوشمزه شده. میگم: با عشق و اون می خنده
وقتی میخواد بره بیرون میگه: من دارم میرم بیرون چیزی لازم نداری تا برات بگیرم. میگم: تا وقتی تو قلب تو یه خونه گرم و نرم دارم چیز دیگه ای لازم ندارم و اون می خنده
از سرکار که بر میگرده زنگ خونه را میزنه می پرسم : کیه؟ میگه : ببخشید خانم شما قلبتونو جایی جا نگذاشتین؟ و من می خندم. اف اف رو میزنم اما نمیاد بالا. میرم دم در میگم: پس چرا نمیایی بالا؟ میگه : داشتم همه خستگیهامو می تکوندم اومدم تو دیگه خسته نباشم و من می خندم
دارم غذا می پزم میبینم نمک نداریم. میگم : نمکمون تو خونه تموم شده میره بری بخری ؟ میگه پس تو خودت چی هستی؟ و من می خندم
یه بار که از سرکار اومد همین که وارد خونه شد دائم بو می کشید. میگم چرا اینقدر بو می کشی؟ میگه : میخوام ببینم این بوی عشق از کجا میاد که همه خونه رو پر کرده و من می خندم
پسر کوچولوم حواسش نبود لیوان از دستش افتاد و شکست. صداش رو شنید می پرسه چی شد؟ چی شکست؟ میگم خدا رو شکر قلب من نبود. میگه : اون که جاش پیش من امنه خیالت راحت و من می خندم
میگم : تازگیها خیلی زندگی لذت بخش تر شده چون بیشتر دوسم داری میگه: از اول همین قدر دوست داشتم بیشتر ابراز می کنم. میگم: گاهی مهم نیست که طرف چقدر دوسمون داره مهم اینه که ما حس کنیم چقدر دوسمون داره